این مقاله در تاریخ ۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۴ در روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است.
قرار بر این بود از بحران آب و مسائل مربوط به آن در حوزه صنعت فولاد کشور بنویسم. طی چند روز آمار و ارقام زیادی را مطالعه کرده و خواستم در مورد پروژه های جدید فولادی، منتخب و غیرمنتخب، در حال اجرا و طرح و غیره بنویسم، همینطور در مورد طرح جامع فولاد کشور و تکنولوژی ها و جانمایی ها و غیره و غیره.
اما هرچه آمارها را بررسی میکنم می بینم مسئله به همین سادگی نیست و نسخه ساده ای نمی توان پیچید. چرا؟
در کشوری که بیش از نود درصد آب آن توسط بخش کشاورزی مصرف می شود و بخش صنعت کمتر از دو درصد آن را مصرف می کند و بخش فولاد آن کمتر از دو دهم درصد از کل آب کشور را مصرف می کند ما نگران کمبود آب برای توسعه صنعت فولاد هستیم.
بنا بر آمار، راندمان آبیاری در بخش کشاورزی سی و اندی درصد است. این به معنای اتلاف بیش از شصت درصد آب مصرفی در حوزه کشاورزی است و چیزی بیش از پنجاه درصد آب مصرف شده در کشور اتلاف می شود.
از طرف دیگر اگر صرفا به این آمار و ارقام نگاه کنیم تصور بر این خواهد بود که در بخش کشاورزی آب به وفور در دسترس بوده، مزارع و باغات غرق در آب هستند. در حالی که این طور هم نیست. اخباری که از گوشه و کنار به گوش می رسد خبر از بحث و نزاع بر سر تقسیم آب می دهد.
حدود یک سوم بودن نزولات آسمانی در ایران نسبت به متوسط جهانی از یک سو و خشکسالی های اخیر و کاهش بارش برف و باران از سوی دیگر همه و همه خبر از روزهای ناگوارتر می دهد.
چاه های غیر قانونی آب، استفاده غیر مجاز از آب، عدم پرداخت بهای آب به دولت و مسائلی از این دست هم وجود دارد.
از طرفی گفته می شود برای تولید هر هندوانه بین ۳۵۰ تا ۶۵۰ لیتر آب مصرف می شود و یا تبلیغات زیادی جهت تقویت فرهنگ کاهش مصرف آب شرب در شهرها می شود.
با همه این مسائل، سوال ساده ای که به ذهن متبادر این است: آیا با افزایش اندکی راندمان در بخش کشاورزی نمی توان آب کافی برای مصرف صنایع فولاد کشور فراهم کرد؟ قطعا می توان. اما سوال بعدی این است که آیا این نکته از چشم مدیران و مسؤولین کشور پنهان مانده است؟ قطعا خیر. پس چرا بهبود قابل انتظاری صورت نمی گیرد؟ چرا طی این سال ها آن طور که شایسته و بایسته بود و هست اتفاق قابل توجهی جهت بهبود مصارف آب صورت نمی گیرد؟
فرض کنیم بحث از انتقال صنایع فولاد به حاشیه خلیج فارس، استفاده از تکنولوژی هایی که آب کمتری مصرف می کنند، به روز آوری تجهیزات موجود کارخانه های در حال کار، استفاده از آب شیرین کن و انتقال آب به صنایع فولادی، همه صحیح و درست باشند اما به راستی ما بر سر چه موضوعی این همه بحث می کنیم؟ آیا بحث بر سر آن دو دهم درصد مصرف آبی است که صنعت فولاد دارد؟
و یا سوال می شود که ارزش افزوده ای که با یک لیتر آب در محصولات مختلف کشاورزی و صنعتی ایجاد می شود چقدر است و کدام برای کشور بیشتر و سودمندتر است؟ یک کیلوگرم برنج تقریبا معادل یک تن فولاد آهن مصرف می کند. کدام یک برای کشور مهم تر و حیاتی ترند؟ وقتی منابع کافی برای هر دو وجود ندارد، کدام یک را باید در اولویت بالاتری قرار داد؟
و یا اینکه اشتغال در کدام بخش اهمیت بیشتری دارد؟ در کدام بخش نباید اشتغال را فدای مصرف آب کمتر کرد؟
بدهی های دولت را چه باید کرد؟ عدم پرداخت بهای آب توسط بخش کشاورزی یا چاه های غیر مجاز را چه باید کرد؟ با منافع زورمندانی که منابع کشور را به جیب خود می ریزند چه باید کرد؟
وقتی همه این تکه های پازل را در کنار هم می چینیم می بینیم مسئله آن چنان پیچیده و در هم تنیده است که به این سادگی قابل حل نیست. دست زدن به هر بخش منجر به بروز تغییراتی می شود که اثر دینامیکی بر دیگر بخش ها داشته، منجر به بروز بحران های احتمالی می گردد.
آیا به همین دلیل است که مسؤولان نقشه راه کشور را در خصوص منابع و مصارف آب شفاف سازی نمی کنند؟ و اگر این مهم را شفاف سازی می کنند چرا نقشه ها به عمل در نمی آیند؟
راه حل هرچه که باشد، تصمیمات مقطعی و موردی راه حل نیست. عدم تولید هندوانه یا فولاد اصل موضوع نیست. اصل موضوع برنامه ریزی جامع و صحیح در سطح کلان، اطلاع رسانی و شفاف سازی برنامه ها، فرهنگ سازی و هدایت اجزا به سوی هدف همراه با جلوگیری از فساد و رانت، پرهیز از شعار و پوپولیسم و جدیت و قاطعیت در اجرای برنامه ها و کنترل پیشبرد برنامه هاست.
پر واضح است که با این نسخه های ساده و سطحی امثال من، این بیمار درمان نمی شود. اول باید بیماری را شناخت و با آن صریح بود. بعد باید “بخواهیم” که درمان شویم و آخر آن که در درمان باید صادق و جدی باشیم وگرنه بیماری ما را از پا خواهد انداخت. باور کنیم.